کد مطلب:280039 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:609

تولد حضرت مهدی و مخفی بودن ولادتش
(اثبات الهداة ج 3 ص 668 و بحار ج 51 ص 4 و یوم الخلاص ص 86).

عن الرضا (ع): سقط من بطن امه جاثیا علی ركبتیه، رافعا سبابته نحو السماء ثم عطس فقال: الحمدالله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله، عبد ذاكر لله، غیر مستنكف و لا مستكبر زعمت الظلمة ان حجةالله داحضة و لو اذن لنا فی الكلام لزال الشك.

امام رضا (ع) فرمود: حضرت مهدی وقتی به دنیا آمد بر زانوان خود تكیه كرد و دو انگشت سبابه خود را به طرف آسمان گرفت سپس عطسه زد و فرمود: حمد خدای را كه پروردگار عالمیان است و صلوات بر محمد (ص) و آل محمد (ع) به بنده ذكر كننده خداوند بودن سركشی و بدون تكبر، ستمكاران را گمان این است كه حجت خدا از میان رفته اگر بما اذن در سخن گفتن داده شود آنگاه شك و تردید از آنها برطرف شود.

(بحار ج 53 ص 60):

سئل الصادق (ع): لا یری وقت ولادته؟ فاجاب بلی و الله لیری من ساعة ولادة الی ساعة وفاة ابیه الی ان قال: ثم یغیب فی آخر یوم الجمعة لثمان خلون من ربیع الاول سنة ستین و مأتین.



[ صفحه 43]



از امام صادق (ع) پرسیده شد وقت ولادتش دیده می شود (یعنی امام زمان (عج)) جواب داد آری به خداوند دیده می شود از ساعت ولادتش تا ساعت فوت پدر بزرگوارش آنگاه غایب می گردد در آخرین لحظه روز جمعه كه هشت روز از ربیع الاول گذشته باشد در سال دویست و شصت هجری.

(كشف الغمه ج 2 ص 524 و منتخب الاثر ص 288 و اثبات الهداة ج 3 ص 446):

عن ایوب بن نوح قال: قلت لابی الحسن الرضا: انا نرجو ان تكون صاحب هذا الامروان یسوقه الیك عفوا بغیر سیف فقد بویع لك و ضربت الدارهم باسمك فقال: مامنا احد اختلف الكتب الیه و اشیر الیه بالاصابع و سئل عن المسائل و حملت الیه الاموال الا اعتیل او مات علی فراشه حتی یبعث الله لهذا الله لهذا الامر غلاما منا خفی المولد و المنشا غیر خفی فی نفسه (نسبه نخ).

به روایت ایوب بن نوح گفت به امام رضا (ع) عرض كردم امید و آرزوی ما این است كه شما صاحب الامر شما باشید و ولایت و حكومت به شما رسیده است بدون شمشیر و خون ریزی و برای شما بیعت گرفته شده و بنام مبارك شما سكه ها زده شده فرمود: از ما اهل بیت كسی نیست كه نامه ها به او نوشته شود و مشار بالبنان باشد (یعنی انگشت نما باشد) و از او مسائل احكام دین پرسیده شود و اموال بیت المال بسوی او حمل گردد مگر اینكه ناگهان و غفلة او را می كشند و یا در بسترش می میرد تا اینكه خداوند مبعوث فرماید و برانگیزد بر این زمین جوانی را از ما خاندان نبوت و امامت را كه ولادت و محل زندگی او مخفی باشد و لكن برای خود او مخفی نیست (و نسبت او مخفی نیست).

(بحار ج 51 ص 2):

عن الكیلنی عن علان الرازی: قال: اخبرنی بعض اصحابنا انه لما حملت جاریة ابی محمد (ع) قال: ستحملین ذكرا و اسمه محمد و هو القائم من بعدی.

به روایت كلینی از علان رازی گفت خبر داد مرا بعضی از اصحاب ما زمانیكه كنیز حضرت ابی محمد امام حسن عسكری (ع) حمل برداشت و آبستن گردید فرمود: زود است كه به پسری بازدار شوی و نام او محمد است و او قائم (ع) بعد از من خواهد بود.



[ صفحه 44]



(اثبات الهداة ج 3 ص 668 و بحار ج 51 ص 5 و كتاب العیبة للشیخ الطوسی ص 232):

عن نسیم خادم ابی محمد (ع) قالت: قال لی صاحب الزمان (ع) و قد دخلت علیه بعد مولده بلیلة فعطست عنده فقال لی: یرحمك الله، قالت نسیم، ففرحت بذلك فقال لی الا ابشرك فی العطاس؟ فقلت بلی، قال: هو امان من الموت ثلاثة ایام.

به روایت نسیم خادم حضرت ابی محمد (ع) گفت به نزد حضرت امام زمان (ع) پس از یك شیب از تولدش رفتم وقتی كه به حضورشان رفتم عطسه زدم فرمود: خداوند ترا رحمت كند نسیم گفت من خشنود شدم به این عنایت آگاه فرمود: آیا بشارت بدهم ترا درباره عطسه زدن گفتم آری فرمود: عطسه امان است از مرگ تا سه روز (و به روایت كلینی تا ده شب).

(بحار ج 51 ص 5):

عن ابی جعفر العمری قال: لما ولد السید (ع) قال ابومحمد (ع): ابعثوا الی ابی عمرو، فبعث الیه فصار الیه فقال: اشتر عشرة الاف رطل خبزا و عشرة الاف رطل لحما و فرقه احسبه قال: علی بنی هاشم و عق عنه بكذا و كذا شاة.

به روایت ابی جعفر عمری گفت زمانی كه حضرت امام زمان (ع) به دنیا آمد اما حسن عسكری (ع) فرمود كسی را به نزد ابی عمرو بفرستد و به دنبالش فرستادند و او حاضر شد سپس فرمود: ده هزار پیمانه نان و ده هزار پیمانه گوشت بخر و آنها را بین مردم تقسیم كن و گمان دارم فرمود بر بنی هاشم تقسیم كن و از برای این مولود فلان مقدار گوسفند عقیقه بده.

(كتاب الغیبة للشیخ الطوسی ص 222):

عن احمد بن محمد الاشعری، عن احمد بن محمد بن ابی نصر عن عقبة بن جعفر قال: قلت لابی الحسن (ع) قد بلغت ما بلغت و لیس لك ولد، فقال یا عقبة بن جعفر ان صاحب هذا الامر لا یموت حتی یری ولده من بعده.

به روایت احمد بن محمد اشعری از احمد بن محمد بن ابی نصر از عقبة بن جعفر گفت به امام رضا (ع) گفتم از شما سنی گذشته و شما را فرزندی نیست فرمود: ای عقبة بن جعفر صاحب این امر (یعنی امامت و ولایت) نمی میرد تا اینكه فرزندش را كه بعد از او باید به امامت برسد ببیند.



[ صفحه 45]



(منتخب الاثر ص 286):

عن عبدالعظیم بن عبدالله الحسنی قال: قلت لمحمد بن علی بن موسی انی لارجو ان تكون القائم من اهل بیت محمد (ص) الذی یملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما فقال: یا اباالقاسم ما منا الا قائم بامرالله، و هادا الی دین الله، و لكن القائم الذی یطهر الله به الارض من اهل الكفر و الجحود یملاها عدلا و قسطا هو الذی یخفی علی الناس ولادته و یغیب عنهم شخصه و یحرم علیهم تسمیته هو سمی رسول الله و كنیته (و كنیه نخ) و هو الذی یطوی له الارض، و یذل له كل صعب یجتمع الیه من اصحابه عدد اهل بدر ثلثمائة و ثلثة عشر رجلا من اقصی الارض. الحدیث.

به روایت عبدالعظیم حسنی (ع) گفت: به حضرت محمد بن علی بن موسی (ع) عرض كردم. من امیدوارم اینكه شما قائم (ع) از اهل بیت محمد (ع) باشد آنكه جهان را پر از عدل و داد كند چنانچه پر از ستم و جور شده باشد فرمود: ای ابوالقاسم هیچ یك از ما نیست مگر اینكه قائم به امر خداوند و هدایت كننده در دین خداست و لكن قائم (ع) آن كس است كه خداوند زمین را به وجود او از اهل كفر انكار پاك می نماید و زمین را پر از عدل و داد نماید و او كسی است كه ولادتش بر مردم مخفی است و شخص او از مردم غایب می شود و بر مردم حرام است كه نام مباركش «م ح م د» را ببرند و او هم نام و هم كنیه با پیامبر (ص) است و او كسی است كه زمین در زیر پای او جمع می شود و او كسی است كه همه مشكلات در نزدش آسان می گردد و به دور او جمع می شوند جمعیتی كه عددشان به اندازه اهل بدر (سیصد و سیزده نفر مرد) از نقاط دور دست زمین خواهد بود.

(منتخب الاثر ص 287):

قال علی بن الحسین سید العابدین (ع): القائم منا یخفی علی الناس ولادته حتی یقولوا لم یولد بعد، لیخرج حتی یخرج و لیس لاحد فی عنقه بیعة.

امام سجاد علی بن الحسین (ع) زین العابدین (ع) فرمود: قائم از ما آل محمد (ع) ولادتش بر مردم مخفی می ماند تا آنكه گویند هنوز به دنیا نیامده است تا روزی كه قیام و خروج كند از كسی در گردن مباركش بیعتی نباشد.



[ صفحه 46]



عن ابی بصیر (ره) عن ابیعبدالله قال: صاحب هذا الامر تخفی ولادته عن هذا الخلق لئلایكون لاحد فی عنقه بیعة اذا خرج، و یصلح الله عزوجل امره فی لیلة واحدة.

به روایت ابی بصیر (ره) از امام صادق (ع) فرمود: صاحب این امر یعنی (امام زمان (ع)) ولادتش از مردم مخفی می ماند تا اینكه برای كسی حق بیعتی بر آن حضرت نباشد و زمانی كه قیام كند و خروج نماید خداوند كارش را در یك شب به اصلاح آورد (و در قیام خود مشكلی نخواهد داشت).

(منتخب الأثر ص 288):

عن ابی جعفر قال: القائم من تخفی ولادته علی الناس.

به روایت امام باقر (ع) فرمود: حضرت قائم (ع) كسی است كه ولادتش بر مردم مخفی ماند.

(منتخب الاثر ص 288 و اثبات الهداة ج 3 ص 461):

عبدالله بن عطاء قال: قلت لابیجعفر (ع): ان شیعتك بالعراق كثیرة، فوالله ما فی اهل بیتك مثلك فقال: یا عبدالله بن عطاء قد امكنت الحشو (الحشوة نخ) من اذنیك، و الله ما انا بصاحبكم قال: انظروا من تخفی علی الناس ولادته فهو صاحبكم.

عبدالله بن عطا گوید به امام باقر (ع) عرض كردم شما را در عراض شیعیان زیادی است و به خداوند سوگند در اهل بیت شما مانند كسی نیست فرمود ای عبدالله بن عطاء پرده های گوشت را خاك گرفته به خداوند سوگند من ان صاحب الامری كه تو نظر داری نیستم بنگرید از ما كسی كه ولادتش بر مردم مخفی باشد پس اوست صاحب الامر.

(نورالثقلین ج 4 ص 125):

عن عبدالله بن سنان عن ابیعبدالله (ع): قال سمعته یقول فی القائم (ع) سنة من موسی بن عمران (ع): فقلت و ما سنة من موسی بن عمران؟ قال خفاء مولد و غیبة



[ صفحه 47]



عن قومه فقلت و كم غاب موسی عن اهله قال ثمانیة و عشرین سنة.

به روایت عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) گفت شنیدم كه آن حضرت درباره حضرت قائم (ع) می فرمود: كه آن حضرت را روشی از موسی (ع) است. پس من گفتم آن سنت چه بوده است كه ایشان از موسی بن عمران دارند فرمود: مخفی بودن تولد آن حضرت و پنهان شدنش از قوم خود پس من پرسیدم كه موسی چند سال از قوم خود غایب بود فرمود بیست و هشت سال.

(اثبات الهداة ج 3 ص 484):

عن غیاث بن اسید، قال: ولد المهدی، یوم الجمعة، امه ریحانة و یقال لها نرجس و یقال له صیقل و یقال لها سوسن.

به روایت غیاث بن اسید گفت حضرت مهدی (ع) از مادرش ریحانه كه او را نرجس می گفتند در روز جمعه متولد شد و نام دیگری كه مادرش را می نامیدند صیقل بود و نیز سوسن هم می خواندند.

(كشف الغمه ج 2 ص 449 و كتاب الغیبة للشیخ طوسی ص 232 و اصول الكافی ج 1 ص 327):

عن ابی هاشم الجعفری قال: قلت لابی محمد الحسن بن علی (ع): جلالك تمنعنی من مسئلتك فتاذن لی ان اسئلك؟ فقال: سل قلت یا سیدی هل لك ولد؟ قال: نعم قلت، فان حدث فاین اسال عنه؟ قال: بالمدینة.

ابی هاشم جعفری گوید به حضرت ابی محمد امام حسن عسكری (ع) عرض كردم مقام و عظمت شما مانع می شود آنچه قصد پرسش دارم از شما بپرسم آیا اجازه می فرمائید كه از شما چیزی بپرسم؟ فرمود: بپرس عرض كردم ای آقا و سرورم آیا برای شما فرزندی هست؟ فرمود: آری گفتم اگر برای شما حادثه ای رخ دهد (یعنی اگر از دنیا بروید) در كجا از او پرسش و سئوال نمایم فرمود در مدینه.

(اثبات الهداة ج 3 ص 440):

عن داود بن القاسم قال سمعت اباالحسن (ع) یقول: الخلف من بعدی الحسن، فكیف لكم بالخلف من بعد الخلف؟ قلت: و لم جعلنی الله فداك: قال: لانكم لا ترون شخصه.

داود بن قاسم گفت از امام علی النقی (ع) شنیدم می فرمود: جانشین من بعد از من



[ صفحه 48]



حضرت امام حسن عسكری (ع) است پس چگونه است حال شما درباره جانشین بعد از جانشین؟ (یعنی درباره جانشین امام عسكری (ع) چه می اندیشید) گفتم چرا خدا مرا فدای شما گرداند فرمود چون شما نمی توانید شخص او را ببینید.

(اثبات الهداة ج 3 ص 446)

عن عبدالله بن عطاء غن ابی جعفر (ع) فی حدیث قال: انظروا من خفی علی الناس ولادته فذاك صاحبكم، انه لیس منا احد یشار الیه بالاصابع و یمضع بالالسن الا مات غیظا او رغم انفه.

به روایت عبدالله بن عطا از ابی جعفر (ع) در ضمن حدیثی فرمود نگاه كنید به كسی كه ولادتش بر مردم مخفی است پس او صاحب امر است به تحقیق نیست از ما كسی كه شناخته شده باشد در نزد مردم و انگشت نما باشد و در زبانهای مردم نامش باشد مگر این از غیظ و خشم كه بمیرد یا برغم انف او را خانه نشین سازند.

(بحار ج 51 ص 4 و اثبات الهداة ج 3 ص 483):

عن الكلینی (رض) قال: حدثنا علی بن محمد قال: ولد الصاحب للنصف من شعبان سنة خمس و خمسین و مأتین.

به روایت كلینی (رض) گفت علی به محمد برای ما حدیث كرد و گفت حضرت صاحب الامر (ع) در نیمه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج به دنیا آمد.

(اثبات الهداة ج 3 ص 484):

عن محمد بن الكرخی قال: سمعت اباهرون رجلا من اصحابنا قال: رأیت صاحب الزمان (ع) و كان مولده یوم الجمعة سنة ست و خمسین و مأتین.

محمد كرصی گفت شنیدم اباهارون كه مردی از اصحاب ماست گفت: دیدم صاحب الزمان (ع) را و روز تولدش روز جمعه سال دویست و پنجاه و شش بوده است.

(اثبات الهداة ج 3 ص 484 و بحار ج 51 ص 51):

عن الحسن المندر عن حمزة بن ابی الفتح قال: جائنی یوما فقال لی: البشارة ولد البارحة فی الدار مولود لابی محمد (ع) و امر بكتمانه قلت: و ما اسمه؟ قال: سمی بمحمد و كنی بجعفر.

حسن بن منذر گوید كه حمزة بن ابی الفتح روزی به نزدم آمد و گفت بشارت و مژده



[ صفحه 49]



باد ترا دیشب فرزندی برای حضرت ابی محمد (ع) بدنیا آمده است و امر فرمود كه تولدش را مخفی نگهدارند گفتم اسم او را چه گزارده گفت اسم مباركش محمد (ع) و كنیه وی ابی جعفر است.

(اثبات الهداة ج 3 ص 484 و بحار ج 51 ص 16):

عن احمد بن الحسن بن اسحق القمی قال: لما ولد الخلف الصالح ورد من مولانا ابی محمد الحسن بن علی (ع) علی یدی احمد بن اسحق كتاب و اذا فیه مكتوب بخط یده الذی كان ترد به التوقیعات علیه: ولد المولود فلیكن عندك مستورا و عن جمیع الناس مكتوما فانا لم نظهره الا للاقرب لقرابته، و الموالی لولایته احببنا اعلامك لیسرك الله كما سرنا و السلام.

احمد بن حسن بن اسحاق قمی گفت: زمانی كه خلف صالح حضرت مهدی (ع) تولد یافت از مولای ما حضرت ابی محمد حسن بن علی (ع) نامه ای به دست احمد بن اسحاق رسید و آن نامه را با دست خط مبارك امام (ع) خطاب به احمد بن اسحق كه توقیعات مباركه امام (ع) به او می رسید آمده بود فرزند ما به دنیا آمد و این موضوع را نزد خود پنهان دار و به كسی چیزی مگو و من هم به كسی جز اقربای نزدیك و دوستان و پیروان ولایت نخواهم گفت و خداوند ترا مسرور خوشحال سازد چنانچه ما خوشحال و مسروریم و السلام».

(اثبات الهداة ج 3 ص 485):

عن محمد بن معاویة بن حكیم و محمد بن ایوب بن نوح و محمد بن عثمان العمری قالوا عرض علینا ابومحمد (ع) ابنه و نحن فی منزله و كنا اربعین رجلا فقال: هذا امامكم من بعدی و خلیفتی علیكم اطیعوه و لا تتفرقوا من بعدی فتهلكوا فی ادیانكم اما انكم لا ترونه بعد یومكم هذا، فما مضت الا ایام قلائل حتی مضی ابومحمد.

به روایت محمد بن معاویه بن حكیم و محمد بن ایوب بن نوح و محمد بن عثمان العمری گفتند حضرت ابامحمد (ع) فرزندانش را به ما نشان داد و ما كه چهل نفر بودیم رد منزل امام (ع) حضور داشتیم بما فرمود: این امام شما و جانشین پس از من بر شما است پیروی و اطاعت از فرمانش نمائید و پس از من متفرق نگردید كه در آن



[ صفحه 50]



صورت هلاك می شوید و دین خود را از دست می دهید آگاه باشید از این پس او را نخواهید دید پس از این دیدار چند روز نگذشت كه حضرت امام حسن عسكری (ع) شهید شد.

(بحار ج 52 ص 95 و اثبات الهداة ج 3 ص 486):

عن ابی بصیر (ره) عن ابیعبدالله (ع) قال: صاحب هذا الامر تعمی ولادته علی الناس لئلا یكون لاحد فی عنقه بیعة اذا خرج.

به روایت ابی بصیر (ره) از امام صادق (ع) فرمود: صاحب الامر ولادتش بر مردم ناپیدا باشد تا وقتی كه قیام می كند از كسی حقی و بیعتی بر گردنش نباشد.

(كتاب الغیبة للشیخ الطوسی ص 223):

عن ابی هاشم الجعفری قال كنت محبوسا مع ابی محمد (ص) فی حبس المهتدی من الواثق فقال لی: یا اباهاشم ان هذا الطاغی اراد ان یعبث بالله فی هذه الیلة و قد بترا الله تعالی عمره و قد جعله الله للقائم من بعده و لم یكن لی ولد و سأرزق ولدا ابوهاشم فلما اصبحنا و طلعت الشمس شغب الاتراك علی المهتدی فقتلوه و ولی المعتمد مكانه و سلمنا الله.

ابی هاشم جعفری گفت با امام حسن عسكری (ع) در زندان مهتدی پسر واثق بودم پس بمن فرمود ای اباهاشم این طاغی و ستمگر قصد دارد با خداوند در این شب پیكار كند (مقصود قصد كشتن امام را داشت) و خداوند عمرش را كوتاه می نماید و خداوند قرار داد این سلطنت را به حاكم پس از او مقرر فرموده و اكنون برایم فرزندی نیست و بزودی خداوند به من فرزندی عطا فرماید ابوهاشم گفت صبح همان شب تركها بر خوابگاه مهتدی ریختند و او را بقتل رساندند و معتمد بجای او نشست و خداوند ما را نجات داد.

(اثبات الهداة ج 3 ص 616):

روی الحسن بن محمد بن علی المهلبی الحلی من علمائنا فی كتاب الانوار البدریة مولد المهدی (ع) من طرق العامة فقال: و ما ذكره الناصب من اجماع اهل التاریخ علی ان الحسن العسكری مات و لا عقب له و لا نسل باطل بما رواه الكنجی الشافعی فی كتاب المناقب، فانه ذكر فی تاریخ الامام ابی محمد الحسن



[ صفحه 51]



العسكری (ع) انه قبض یوم الجمعة لثلث لیال خلون من ربیع الاول سنة ست و ستین و مائتین و خلف ابنه و هو الامام المنتظر، و به یختم الكتاب و یذكر مفردا.

حسن بن محمد بن علی مهلبی حلبی از علمای ما در كتاب الانوار البدریه كه تولد حضرت مهدی (ع) را از طریق عامه روایت كرده پس گفت آنچه ناصبی ها گویند از اینكه اهل تاریخ متفق هستند بر اینكه امام حسن عسكری از دنیا رفت و از او فرزند و نسلی نماند باطل است. به دلیل اینكه گنجی شافعی در كتاب مناقب در تاریخ امام ابی محمد حسن عسكری (ع) آورده كه آن حضرت در روز جمعه سه روز از ربیع الاول گذشته به سال 226 از دنیا رفت وجانشین وی فرزندش آن امام منتظر بوده و به آن حضرت مقام ولایت ختم و بتنهایی یاد می شود.

(اثبات الهداة ج 3 ص 666):

عن موسی بن محمد بن حمزة بن موسی بن جعفر (ع) عن حكیمة بنت محمد بن علی بن موسی (ع) فی حدیث ولادة القائم (ع) بعد ما ذكرت انه لم یكن بامه اثر تلك اللیلة قالت: فأخذتنی فترة و اخذتها فترة، فانتبهت بحس سیدی (ع) فكشفت الثوب عنه فاذا انا به (ع) ساجدا یتلقی الارض بمساجده، فضممته (ع) الی فاذا انا به نظییف منظف، فصاح بی ابومحمد (ع) هلمی الی ابنی یا عمه، فجئت به الیه، فوضع یده تحت الییه و ظهره و وضع قدمیه علی صدره. ثم ادلی لسانه فی فیه، ثم امر یده علی عینیه و سمعه و مفاصله ثم قال: تكلم یا بنی فقال: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له، و اشهد ان محمدا رسول الله (ص) ثم صلی علی امیرالمؤمنین (ع) و علی الأئمة (ع) الی ان وقف علی ابیه، ثم احجم ثم قال ابومحمد (ع): اذهبی به الی امة لیسلم علیها و أتینی به، فذهبت به فسلم علیها و رددته فوضعته فی المجلس الحدیث و فیه انه (ع) فعل یوم السابع مثل ذلك من الكلام و الاقرار، و انه تلاهذه الایة: «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا الایة» و التی بعدها.

به روایت موسی بن محمد بن حمزة بن موسی بن جعفر (ع) از حكیمه دختر حضرت محمد بن علی بن موسی (ع) در تاریخ ولادت حضرت قائم (ع) بعد از آنكه گفت از مادرش هیچگونه آثار حاملگی در آن شب نبود. مرا خواب در ربود و مادرش هم



[ صفحه 52]



چنین شد و به صدای سید و مولایم امام زمان از خواب بیدار شدم پارچه از صورت او برداشتم دیدم او در حال سجده است و مساجد هفتگانه است بر زمین قرار دارد او را در آغوش كشیدم دیدم پاكیزه و نظیف از هر چیزی است در این هنگام صدای ابومحمد امام حسن عسكری (ع) را شنیدم می فرمود: ای عمه فرزندم را به نزد من آور من او را به نزد حضرت بردم و او دست مبارك خود را در زیر كفلها و پشت او نهاد و پاهایش را بر سینه مبارك خود گذاشت سپس زبانش را در دهانش قرار داد آنگاه دست مباركش را بر چشمها و گوشها و مفاصل بدنش كشید و فرمود: سخن بگو ای فرزندم فرمود: شهادت می دهم اینكه خدائی جز خدای بی همتا نیست و شهادت می دهم محمد (ص) رسول خداست سپس صلوات و درود فرستاد تا اینكه بر پدر خود توقف كرد و ایستاد و خاموش ماند آنگاه حضرت ابومحمد (ع) فرمود: او را به نزد مادرش ببر تا بر مادرش سلام گوید و به نزد سرگردان من او را برداشتم و به نزد مادرش بردم و بر مادرش سلام كرد و روبرگرداندم و در مجلس امام (ع) نهادم و در این حدیث آمده است امام (ع) این عمل را در روز هفتم هم مانند روز اول از اقرار به شهادتین و غیره انجام داد سپس آیه شریفه را قرائت نمود (ما اراده كردیم كه بر مستضعفان منت گذاریم و آنان را پیشوا سازیم و وارثان زمین گردانیم» تا آخر آیه و نیز آیه بعدی را تلاوت فرمود.

(اثبات الهداة ج 3 ص 667):

عن محمد بن ابراهیم عن محمد بن عبدالله عن حكیمة بنت محمد بن علی بن موسی (ع) فی حدیث ولادة القائم (ع) قالت: فاقبلت اقرء ای علی نرجس و قلت لها: ما حالك؟ قالت: ظهر الامر الذی اخبرك به مولای، فأقبلت اقرأ علیها كما امرنی فاجابنی الجنین من بطنها یقرأ كما اقرأ و سلم علی، قالت حكیمة: ففزعت لما سمعت فصاح بی ابومحمد (ع): لا تعجبین من امر الله ان الله ینطقنا بالحكمة صغارا، و یجعلنا حجة فی ارضه كبارا، فلم یستتمم الكلام حتی غیبت عنی نرجس فلم ارها كانه ضرب بینی و بینها حجاب، فعدوت نحو ابی محمد (ع) انا صارخة، فقال لی: ارجعی ای عمة فانك ستجدینها فی مكانها قالت: فرجعت فلم



[ صفحه 53]



البث ان كشف الحجاب الذی بینی و بینها، و اذا انابها و علیها من اثر النور ما غشی بصری، و اذا انا بالصبی ساجدا علی وجهه، جاثیا علی ركبتیه، رافعا سبابتیه نحو السماء و هو یقول: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له، و ان محمدا رسول الله و ان ابی امیرالمؤمنین ثم عد اماما اماما الی ان بلغی نفسه فقال: اللهم انجزلی ما وعدثنی و اتمم لی امری، و ثبت و طأئی، و املاء الارض بی عدلا و قسطا فصاح بی ابومحمد (ع) فقال: یا عمة تناولیه وهاتیه، فتنا ولته و اتیت به نحوه، فلما صرت بین یدی ابیه و هو علی یدی سلم علی ابیه، فتناوله الحسن (ع) منی و الطیر ترفرف علی رأسه فصاح بطیر منها فقال له: احمله و احفظه ورده الینا فی كل اربعین یوما، فتناوله الطیر و طاربه فی جو السماء و اتبعه سائر الطیر، فسمعت ابامحمد (ع) یقول: استودعك الذی استودعت ام موسی، فبكت نرجس فقال لها: اسكتی فان الرضاع محرم علیه الا من ثدییك و سیعاد الیك كما رد موسی اله امه، و ذلك قوله تعالی «ورد دناه الی امه كی تقرعینها» و لا تحزن قالت حكیمة: فقلت: ما هذا الطایر؟ قال: هذا روح القدس الموكل بالائمة یوفقهم و یسددهم و یزینهم بالعلم، قالت حكیمة: فلما كان بعد اربعین یوما رد الغلام و وجه الی ابن اخی، فدعانی فدخلت علیه، فاذا انا بالصبی یمشی بین یدیه، فقلت: سیدی هذا ابن سنتین فتبسم (ع) ثم قال: ان اولاد الأنبیاء و الاوصیاء اذا كانوا ائمة ینشاون بخلاف ما ینشؤا غیرهم، و ان الصبی من اذا اتی علیه شهر كان كمن یأتی علیه سنة، و ان الصبی من الیتكلم فی بطن امه و یقرأ القران و یعبد ربه عزوجل، و عند الرضاع تطیعه الملائكة و تنزل علیه صباحا و مساءا، قالت حكیمة: فلم ازل اری ذلك الصبی فی كل اربعین یوما ان رأیته رجلا قبل مضی ابی محمد (ع) بایام قلائل فلم اعرفه فقلت لابن اخی: من هذا الذی تأمرنی ان اجلس بین یدیه؟ فقال ابن نرجس و هو خلیفتی من بعدی، و عن قلیل تفقد ونی فاسمعی له و اطیعی، قالت حكیمة: فمضی ابومحمد (ع) بعد ذلك بایام قلائل و افترق الناس كما تری، و الله انی لاراه صباحا و مساءا و انه لینبئنی عما تسئلونی عنه فأخبركم و والله انی لارید ان اسأله عن الشیی فیبدأنی به، و انه لیرد علی الامر فیخرج الی جوابه من ساعته من غیر مسئلتی، و قد اخبرنی البارحة بمجیئك الی، و امرنی ان اخبر بالحق، قال محمد بن



[ صفحه 54]



عبدالله، فوالله لقد اخبرتنی حكیمة باشیاء لم یطلع علیها احد الا الله عزوجل، فعلمت ان ذلك صدق و عدل من الله عزوجل و ان الله قد اطلعنه علی ما لم یطلع علیه احدا من خلقه.

به روایت محمد بن ابراهیم از محمد بن عبدالله از حكیمه دختر حضرت امام محمد بن علی بن موسی (ع) در حدیث ولادت حضرت قائم (ع) گفت: آمدم تا برای نرجس (ع) قرآن بخوانم و گفتم باو حالت چطور است فرمود آن خبری كه مولایم بتو داده بود نزدیك شده است (یعنی ولادت حضرت مهدی (ع)) من جلو آمدم كه حسب دستور امام (ع) برای نرجس قرآن بخوانم شنیدم كودك و جنین در شكم مادر هر آیه ای را من می خوانم او با من تكرار می كند و بر من سلام گفت حكیمه گفت از این روی مرا وحشتی گرفت صدای امام حسن عسكری ابومحمد (ع) را شنیدم می فرمود ای عمه از امر خداوند تعجب مكن خداوند به حكمت خود ما را در كودكی بسخن در می آورد و در بزرگی ما را حجت خود روی زمین قرار می دهد هنوز سخن امام (ع) به پایان نرسیده بود كه نرجس از نظرم غایب شد و دیگر او را ندیدم مثل اینكه بین من و او پرده ای حاجب شده باشد پس من بسوی حضرت ابی محمد (ع) دویدم در حالیكه فریاد می كردم پس امام (ع) بمن فرمود ای عمه برگرد بار دیگر خواهی او را دید كه در جای خودش می باشد گفت: برگشتم لحظه ای نگذشت كه پرده بر كناری رفت در این هنگام او و مادرش را دیدم و بر مادر اثر نور دیدم به طوری كه چشم من خیره شد در این هنگام كودك را دیدم كه در حال سجده پیشانی بر زمین نهاده بر زانوی مبارك تكیه كرده انگشتان سبابه اش را بطرف آسمان بلند كرده و می فرمود شهادت بر وحدانیت خدا می دهم و شهادت به رسالت رسول خدا (ص) و شهادت می دهم پدرم علی (ع) امیرمؤمنان است آنگاه امامان را یكی پس از دیگری شمرد تا اینكه به خدا رسید و فرمود خداوندا امرم را آنچه بمن وعده داده ای وفا نما و امرم را تمام كن و گامهای مرا در این امر ثابت گردان و زمین را بوسیله من پر از عدل و داد فرما در این هنگام امام (ع) با صدای بلند فرمود: عمه فرزندم را به نزد من بیاور و من كودك را به امام (ع) سپردم زمانی كه از دستم بدست پدرش می سپردم بر پدرش سلام كرد و امام (ع) فرزندش را از من گرفت مرغانی را در بالای سر مولود



[ صفحه 55]



در پرواز دیدم امام (ع) به مرغی از آن مرغان دستور داد او را بگیر و محافظت نما و هر چهل روز یكبار به نزد من بیاور مرغ او را گرفت و به هوا پرواز كرد و مرغان دیگر در پی او بپرواز درآمدند شنیدم كه امام حسن عسكری (ع) می فرمود سپردم ترا به آن كسی كه مادر موسی، موسی را به او سپرد در این هنگام نرجس به گریه آمد و امام (ع) به او فرمود ساكت باشد شیرخوردن بر این بچه غیر از تو حرام است و به زودی این بچه را به تو برمی گردانند چنانكه موسی را به مادرش برگردانند و این سخن خدای تعالی است: «او را به مادرش برگرداندیم تا چشمهایش روشن گردد» و محزون نباشد حكیمه گوید: گفتم این مرغ چه بود فرمود او روح القدس بوده آنكه موكل است بر ائمه (ع) كه موفق و محكم شان می دارد او به زیور علم آراسته شان می نماید حكیمه گوید پس از چهل روز كودك برگردانده شد او امام (ع) مرا خواست چون به خدمتش رسیدم در این هنگام كودك را دیدم نزد امام (ع) راه می رفت گفتم ای آقای من این كودك دو ساله است امام (ع) تبسمی كرد سپس فرمودند همانا فرزندان انبیاء و اوصیاء آنهایی كه به مقام امامت می رسند نشو و نما و رشدشان بر خلاف رشد دیگران است و فرزند ما وقتی كه یك ماه از او بگذرد مانند كودكی است كه یك سال از او گذشته باشد و كودك ما در شكم مادر سخن می گوید و قرآن می خواند و عبادت خدای عزوجل می نماید و بهنگام شیرخوارگی فرشتگان اطاعت از او می نمایند و صبح و شام بر او فرو می آیند حكیمه گفت: همیشه آن كودك را هر چهل روز یكبار تا اینكه او را یافتم مردی شده قبل از آنكه امام حسن عسكری (ع) از دنیا برود چند روز پیش از رحلت امام (ع) مردی را در كنار امام (ع) دیدم پرسیدم برادرزاده ام این جوان كیست؟ كه بمن امر می نمایی در حضورش بنشینم فرمود این پسر نرجس است و او خلیفه و جانشین من است و عنقریب من از دنیا می روم حرفهایش را بشنو و بدان عمل نما حكیمه گفت امام حسن عسكری (ع) پس از چند روزی از دنیا رفت و مردم چنین كه می بینی متفرق شدند به خداوند سوگند هیچ صبح و شبی او را نمی بینم مگر اینكه آنچه می پرسم بمن خبر می دهد و من آنچه شنیده ام بشما خبر می دهم و به خداوند سوگند چه بسا مطالبی را كه من هنوز پرسش ننموده ام او قبل از پرسش پاسخ می دهد چه بسا از امور كه در دلم خلجان می نماید او جواب را برایم می فرستد قبل از آنكه



[ صفحه 56]



من چیزی بخواهم در شب قبل بمن خبر داد كه آمدنت بنزد من را بتو بگویم محمد بن عبدالله راوی خبر گوید بخداوند سوگند حكیمه چیزهایی بمن گفت تا آن لحظه غیر از خدا كسی مطلع نبود دانستم كه این خبر راست و عدل از سوی خداوند است كه امت را بی امام نگذارد و خداوند او را مطلع ساخته بر موضوعاتی كه احدی از بندگانش مطلع نبودند.

(اثبات الهداة ج 3 ص 668):

عن احمد بن محمد بن یحیی (رض) قال: حدثنا محمد بن یحیی العطار قال: حدثنا الحسن بن علی النیشابوری عن ابراهیم بن محمد بن عبدالله بن موسی بن جعفر (ع) عن السیاری قال: حدثنی نسیم و ماریة انه لما سقط صاحب الزمان (ع) من بطن امه سقط جاثیا علی ركبتیه رافعا سبا بتیه الی السماء ثم عطس فقال: الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و اله، زعمت الظلمة ان حجةالله داحضة و لو اذن لنا فی الكلام لزال الشك.

به روایت از احمد بن محمد بن یحیی (رض) گفت: برای ما حدیث كرد محمد بن یحیی عطار گفت حدیث كرد مرا حسن بن علی نیشابوری ابراهیم بن محمد بن عبدالله بن موسی بن جعفر (ع) از سیاری گفت برایم حدیث كردند نعیم و ماریه وقتی كه حضرت صاحب الزمان از شكم مادر به زمین قرار گرفت بر زانو تكیه كرد و انگشتان سبابه دستش را به طرف آسمان بلند كرد و فرمود حمد خدای عالمیان را و صلوات بر محمد و آل او ستمگران را باور این است كه حجة خدا از میان رفته اگر به ما اجازه سخن گفتن داده شود هر آینه شك از آنها برطرف می شود.

(اثبات الهداة ج 3 ص 669):

عن ابی علی الخیزرانی فی حدیث قال: سمعت هذه الجاریة تذكر انه لما ولد السید (ع) رأت له نورا ساطعا قد ظهر منه، و بلغ افق السماء و رأیت طیورا بیضا تهبط من السماء و تمسح اجنحتها علی رأسه و وجهه و سایر جسده، ثم تطیر، فأخبرنا ابامحمد (ع) بذلك، فضحك ثم قال: تلك ملائكة السماء نزلت لتبرك به و هی انصاره اذا خرج.

به روایت ابی علی خیزران در حدیثی گفت: از كنیز امام (ع) شنیدم می گفت وقتی كه



[ صفحه 57]



سید (ع) به دنیا آمد امام زمان (ع) نوری از او متصاعد گشت و تمام فضای آسمان را پر كرد و مرغان سفیدی را دیدم كه از آسمان فرود می آمدند و پرهایشان را بر سر و صورت و سایر اندام كوچك می كشیدند آنگاه به پرواز درمی آمدند من این قصه را بر امام (ع) خبر دادم امام حسن عسكری (ع) تبسم كرد و فرمود: آنها فرشتگان آسمان بودند فرود آمده بودند تا از وجود امام زمان (ع) تبرك جویند و آنها یاران حضرت بقیةالله (ع) هستند هنگامی كه خروج كند.

(اثبات الهداة ج 3 ص 669):

عن عبدالله بن خلیلان عن ابیه عن جده عن غیاث بن اسیده قال: سمعت محمد بن عثمان العمری قدس الله روحه یقول: لما ولد الخلف المهدی (ع) سطع نور من فوق رأسه الی عنان السماء ثم سقط لوجهه ساجدا لریه تعالی ذكره، ثم رفع رأسه و هو یقول: شهدالله انه لا اله الا هو و الملائكة و اولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحكیم ان الدین عندالله الاسلام قال و كن مولده یوم الجمعة.

عبدالله بن خلیلان از جدش غیاث بن اسید روایت كرده كه از محمد بن عثمان عمری قدس الله روحه شنیده است می فرمود: به هنگامی كه خلف حضرت عسكری (ع) حضرت مهدی (ع) بدنیا آمد از سر مباركش نوری روشن گردید تا به اطراف آسمان رسید آنگاه امام (ع) به حالت سجده بخاك افتاد تا سجده پروردگارش را انجام دهد سپس سر مبارك را بلند كرد و فرمود: شهادت می دهم كه خدایی جز الله نیست و فرشتگان و عالمان به قسط و عدل ایستاده اند خدایی جز او كه توانای حكیم و دانا باشد نیست همانا دین در نزد خداوند اسلام است و فرمود روز تولدش روز جمعه بوده است.

(بحار ج 51 ص 15):

عن غیاث بن اسد قال: ولد الخلف المهدی (ع) یوم الجمعة و امه ریحانة و یقال لها نرجس، و یقال صقیل و یقال سوسن، الا انه قیل لسبب الحمل صقیل، و كان مولده (ع) لثمان لیال خلون من شعبان سنة ست و خمسین و مائتین وكیله عثمان بن سعید فلما مات عثمان اوصی الی ابنه ابی جعفر محمد بن عثمان و اوصی ابوجعفر الی ابی القاسم الحسین بن روح و اوصی ابوالقاسم الی ابی الحسن علی بن



[ صفحه 58]



محمد السمری (رض) فلما حضرت السمری (رض) الوفاة سئل ان یوصی، فقال: لله امر هو بالغه فالغیبة التامة هی التی وقعت بعد السمری رحمةالله.

به روایت غیاث بن اسد گفت خلف حضرت عسكری حضرت مهدی (ع) به روز جمعه تولد یافت و نام مادرش ریحانه بود و نرجس هم گفته می شد و ایضا نام دیگر وی صقیل و سوسن بود و پس از حمل او را صقیل می نامیدند و روز تولدش هشت روز از شعبان گذشته بود بسال دویست و پنجاه و شش و وكیل آن حضرت عثمان بن سعید بود و پس از مرگش پسرش ابی جعفر محمد بن عثمان وكیل آن حضرت شد و پس از او ابی القاسم حسین بن روح وكیل حضرت گردید و او مردم را سفارش نمود به ابی الحسن علی بن محمد السمری رضوان الله علیهم و پس از آنكه عمر سمری به پایان رسید و وفاتش نزدیك شد از او پرسیدند امر وكالت بعد از شما چه كسی خواهد بود؟ فرمود: امر به دست خداست و غیبت كبری شروع من و پس از سمری امام (ع) را نایب خاصی نبود.

(بحار ج 51 ص 16):

عن محمد بن عثمان العمری قدس الله روحه انه قال: ولد السید (ع) مختونا و سمعت حكیمة تقول: لم یربامه دم فی نفاسها و هذا سبیل امهت الائمة صلوات الله علیهم.

محمد بن عثمان عمری (ره) فرمود: امام زمان (ع) بدنیا آمد در حالی كه ختنه شده بود و شنیدم حكیمه می فرمود از مادرش خون نفاس دیده نشد و حال مادر آن امامان علیهم السلام این چنین بوده است.

(كتاب الغیبة للشیخ الطوسی رض 223):

قال ابومحمد علیه السلام حین ولد الحجة علیه السلام: زعم الظلمة انهم یقتلو ننی لیقطعوا هذا النسل فكیف راوا قدرة الله و سماه المؤمل.

حضرت ابومحمد (ع) فرمود: هنگامی كه حضرت حجت (ع) بدنیا آمد ظالمان گمان كردند كه مرا می كشند و این شجره طیبه و نسل امامان را قطع می كنند چگونه دیدند قدرت خدا را و نام كودك (محل امید و آرزو) نهاد (آری او آرزوی همه دردمندان و مشتاقان می باشد).



[ صفحه 59]



(بحار ج 51 ص 17):

عن حكیمة بنت محمد بن علی الرضا قالت: بعث الی ابومحمد (ع) سنة خمس و خمسین و مأتین فی النصف من شعبان و قال: یا عمة اجعلی اللیلة افطارك عندی فان الله عزوجل سیسرك بولیه و حجته علی خلقه خلیفتی من بعدی قالت حكیمة: فتداخلنی لذلك سرور شدید و اخذت ثیابی علی و خرجت من ساعتی حتی انتهیت الی ابی محمد (ع) و هو جالس فی صحن داره و جواریه حوله فقلت: جعلت فداك یا سیدی. الخلف ممن هو؟ قال: من سوسن فأدرت طرفی فیهن فلم ارجاریة علیها اثر غیر سوسن، قالت حكیمة: فلما ان صلیت المغرب و العشاء الاخرة اتیت بالمائدة فأفطرت انا و سوسن و بایتها فی بیت واحد فغفوت غفوة ثم استیقظت فلم ازل مفكرة فیما وعدنی ابومحمد (ع) من امر ولی الله (ع) فقمت قبل الوقت الذی كنت اقوم فی كل لیلة للصلاة فصلیت صلاة اللیل حتی بلغت الی الوتر فوثبت سوسن فزعة و خرجت و اسبغت الوضوء ثم عادت فصلت صلاة اللیل و بلغت الی الوتر فوقع فی قلبی ان الفجر قد قرب فقمت لانظر فاذا بالفجر الاول قد طلع فتداخل قلبی الشك من وعد ابی محمد (ع) فنادانی من حجرته: لا تشكی و كانك بالأمر الساعة قد رأیته انشاء الله و تعالی. قالت حكیمة: فاستحییت من ابی محمد (ع) و مما وقع فی قلبی، و رجعت الی البیت و انا خجلة فاذا هی قد قطعت الصلاة و خرجت فزعة فلقیتها عل باب البیت فقلت: بابی انت و امی هل تحسین شیئا؟ قالت: نعم یا عمة انی لاجد امرا شدیدا قلت: لا خوف علیك ان شاءالله تعالی و اخذت و سادة فألقیتها فی وسط البیت، و اجلستها علیها و جلست منها حیث تقعد المرأة من المرأة للولادة، فقبضت علی كفی و غمزت غمزة شدیدة ثم انت انة و تشهدت و نظرت تحتها، فاذا انا بولی الله (ع) متلقیا الارض بمساجده. فأخذت بكتفیه فاجلسته فی حجری فاذا هو نظیف مفروغ منه، فنادانی ابومحمد (ع): یا عمة هلمی فأتینی بابنی فأتیته به، فتناوله و اخرج لسانه فمسحه علی عینیه ففتحها، ثم ادخله فی فیه فحنكه ثم (ادخله) فی اذنیه و اجلسه فی راحته الیسری، فاستوی ولی الله جالسا، فمسح یده علی رأسه و قال له: یا بنی انطق بقدرة الله فاستعاذ ولی الله (ع) من الشیطان الرجیم و استفتح: (بسم الله الرحمن



[ صفحه 60]



الرحیم و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمكن لهم فی الأرض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا یحذرون» و صلی علی رسول الله (ص) و علی امیرالمؤمنین (ع) و الائمة علیهم السلام واحدا واحدا حتی انتهی الی ابیه، فناولنیه ابومحمد (ع) و قال: یا عمة ردیه الی امه (حتی تقر عینها و لا تحزن و لتعلم ان وعدالله حق و لكن اكثر الناس لا یعلمون) فرددته الی امه و قد انفجر الفجر الثانی، فصلیت الفریضة و عقبت الی ان طلعت الشمس، ثم ودعت ابامحمد (ع) و انصرفت الی منزلی. فلما كان بعد ثلاث اشتقت الی ولی الله، فصرت الیهم فبدأت بالحجرة التی كانت سوسن فیها، فلم اراثرا و لا سمعت ذكرا فكرهت ان اسأل، فدخلت علی ابی محمد (ع) فاستحییت ان ابدأه بالسؤال، فبدأنی فقال: (هو) یا عمة فی كنف الله و حرزه و ستره و غیبه حتی یأذن الله له، فاذا غیب الله شخصی: و توفانی و رأیت شیعتی قد اختلفوا فأخبری الثقات منهم، و لیكن عندك و عندهم مكتوما، فان ولی الله یغیبه الله عن خلقه و یحجبه عن عباده فلا یراه احد حتی یقدم له جبرئیل (ع) فرسه (لیقضی الله امرا كان مفعولا).

حضرت حكیمه دختر امام محمد تقی (ع) گفت ابومحمد امام حسن عسكری (ع) در شب نیمه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج مرا احضار كرد و فرمود: ای عمه امشب افطارت رانزد من باش چون خداوند ترا خوشحال می نماید به خلیفه و حجت و جانشین بعد از من از این خبر خوشحالی زاید الوصفی مرا فرا گرفت لباسهایم را جمع كردم همان ساعت به محضر حضرت ابی محمد (ع) آمدم و او در صحن خانه نشسته بود و اطرافش را خدمة آن حضرت گرفته بودند گفتم فدایت شوم جانشین شما از كدام یك از همسرانت می باشد فرمود از سوسن من به همه خدمه چشم گرداندم از هیچیك اثر حمل ندیدم بجز سوسن حكیمه گفت وقتی كه نماز مغرب و عشا را اداء كردم كنار سفره آمدیم من و سوسن افطار كردیم و در یك اتاق خوابیدیم اندكی خوابیدم و از خواب بیدار شدم همواره درباره مژده امام (ع) كه امشب خلف (مهدی ع) بدنیا می آید و ولی خدا (ع) امشب پا به عرصه وجود می گذارد قبل از وقت نماز بیدار شدم و نماز شب را بجای آوردم و به نماز وتر رسیدم سوسن هم از



[ صفحه 61]



خواب بیدار شد و تجدید وضوع نمود و به نماز شب ایستاد و به نماز وتر رسید در دلم خطور كرد طلوع فجر نزدیك است وعده امام (ع) تحقق نیافت و به افق نگریستم دیدم فجر اول طالع شد. شكم زیادتر شد از وعده امام حسن عسكری (ع) در این هنگام صدای امام (ع) را از حجره اش شنیدم می فرمود: شك نكن آن امری كه می باید اتفاق افتد الساعة انشاءالله خواهد بوقوع پیوست حكیمه گفت از حضرت ابی محمد (ع) شرمنده شدم و از آنچه كه در دلم افتاده بود خجل شدم و برگشتم به اتاق در حالی كه شرمنده بودم دیدم سوسن نمازش را قطع كرد و بیرون آمده در حالی كه ترسان بود باو گفتم پدر و مادرم بفدایت آیا احساس درد می كنی گفت ای عمه من درد شدیدی دارم گفتم انشاءالله ترسی بر تو نیست فرشی در وسط اتاق گسترانیدم و او را بر آن فرش نشاندم و من بجایی كه معمولا قابله ها برای گرفتن بچه می نشینند نشستم او دستم را گرفت و تكانی شدید خورد سپس ناله ای كرد و كلمه ی شهادتین گفت به دامن نرجس نگریستم در این هنگام ولی الله حجة بن الحسن (ع) صلوات و سلامه علیه را دیدم بر هفت موضع خود را به زمین گذارده دو بازویش را گرفتم و به دامن خود نشاندم او را نظیف و پاكیزه از هر چیز یافتم صدای حضرت ابومحمد (ع) را در این لحظه شنیدم می فرمود: ای عمه فرزندم را به نزد من بیاور و من او را بدست پدر دادم حضرت امام حسن عسكری (ع) زبانش را بیرون آورد و بچشم كودك مالید او چشم گشود آنگاه زبان خود را به دهان كودكش نهاد و كامش را با زبان خود برداشت زبان خود را بگوش كودكش نهاد و او را به پای چپ خود نشانید و حجة خدا (ع) درست نشست و دست مبارك خود را بر سر كودك كشید و فرمود پسرم به اذن و قدرت و امر خدا سخن بگو و استعاذه نمود از شیطان مردود و رانده شده و سخن را چنین شروع كرد اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم. و ما اراده نموده ایم بر مستضعفان عالم منت گذاریم و آنان را پیشوا سازیم و وارث گردانیم و آنها را در زمین قدرت بخشیم و به فرعون و هامان و لشكریانش چیزی را كه از آن وحشت دارند نشان دهیم. آنگاه صلوات بر رسول خدا (ص) و امیر مؤمنان (ع) و یكایك ائمه (ع) فرستاد تا اینكه به پدرش رسد پس حضرت ابومحمد (ع) كودك را بمن سپرد و فرمود ای عمه او را به مادرش برگردان تا



[ صفحه 62]



چشمش روشن شود و غمگین نباشد و بداند كه وعده خداوند حق است ولكن بیشتر مردم این موضوع را نمی دانند او را به مادرش سپردم در حالیكه طلوع فجر صادق شده بود نماز صبح را بجای آوردم و تا طلوع آفتاب تعقیبات خواندم آنگاه با حضرت ابی محمد (ع) خداحافظی نمودم و به منزلم برگشتم و پس از سه روز مشتاق دیدار ولی خدا شدم به نزد وی رفتم و به حجره سوسن رفتم نه اثری یافتم و نه ذكری شنیدم دوست نداشتم كه از كسی بپرسم بخدمت امام ابی محمد (ع) رسیدم شرم داشتم كه آغاز سئوال كنم حضرت آغاز سخن كرد و فرمود: ای عمه ولی خدا (ع) در حمایت و نگهداری و پوشش و غیب الهی است تا خدا اذنش بدهد و ظاهر شود و چون وفات من فرا رسد و دیدی كه شیعیانم درباره ی جانشینم اختلاف كنند به افراد موثق خبر ده و باید این امر نزد تو و آنان مخفی و مكتوم بماند زیرا خدا ولی خود را از مردم پنهان و محجوب از بندگانش فرموده هیچكس او را نمی بیند تا آنكه جبرئیل (ع) اسب سواریش را حاضر كند (و خدا هر امر شدنی را انجام فرماید).

(بحار ج 51 ص 22):

روی ان بعض اخوات ابی الحسن (ع) كانت لها جاریة ربتها تسمی نرجس فلما كبرت دخل ابومحمد (ع) فنظر الیها فقالت له: اراك یا سیدی تنظر الیها فقال: انی ما نظرت الیها الا متعجبا اما ان المولود الكریم علی الله یكون منها ثم امرها ان تستأذن اباالحسن (ع) فی دفعها الیه ففعلت فامرها بذلك.

روایت است كه برخی از خواهران حضرت امام هادی (ع) كنیزی داشت بنام نرجس و او را تربیت كرده بود تا بزرگ شود حضرت امام حسن عسكری (ع) وارد بر او شد و نظر بر آن كنیز دوخت خواهر امام هادی (ع) عرض كرد: می بینم به این كنیز نظر داری؟ فرمود: نظر من از روی تعجب است زیرا فرزندی كه بسیار بر خدا كریم است از او بوجود می آید سپس به وی فرمان داد كه از امام هادی درباره ی آن كنیز اذن بخشیدن طلبد او نیز حسب امر عمل كرد و از امام (ع) اذن بخشش گرفت.

(بحار ج 51 ص 28):

عن ابراهیم صاحب ابی محمد (ع) انه قال: وجه الی مولای ابوالحسن (ع) باربعة اكبش و كتب الی:«بسم الله الرحمن الرحیم (عق) هذه عن ابنی محمد المهدی و



[ صفحه 63]



كل هناك و اطعم من وجدت من شیعتنا.

بنقل از ابراهیم مصاحب امام عسكری (ع) گفت: امام ابوالحسن هادی (ع) چهار گوسفند برای من فرستاد و به من نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم این گوسفندان را از برای فرزندم محمد مهدی (ع) عقیقه كن و از آن بخور كه گوارایت باد و هر كس از شیعیان ما را یافتی به آنان نیز بخوران.

(كتاب الغیبة للشیخ الطوسی ص 230):

عن حنظلة بن ذكریا عن الثقة قال حدثنی عبدالله بن العباس العلوی و ما رأیت اصدق لهجة منه و كان خالفنا فی اشیاء كثیرة قال حدثنی ابوالفضل الحسین بن الحس العلوی قال دخلت علی ابی محمد (ع) بسر من رأی فهناته بسیدنا صاحب الزمان علیه السلام لما ولد.

بنقل از حنظله بن زكریا از یكی از موثقین گفت: عبدالله بن عباس علوی كه راستگوتر از او ندیده بودم و در بسیاری از امور با ما مخالفت می كرد به من گفت كه: حسین بن حسن علوی مرا حدیث كرد و گفت: بر امام ابومحمد عسكری (ع) در سامراء وارد شدم و میلاد سرور ما حضرت صاحب الزمان علیه السلام را به ایشان تبریك عرض كردم.

(یوم الخلاص ص 85):

قال الصادق (ع): انه لا یموت منا میت حتی یخلف من بعده من یعمل بعمله و یسیر بسیرته و یدعوا الی ما دعا الیه.

امام صادق (ع) فرمود: همانا نمی میرد از ما كسی تا اینكه بعد از خود جانشینی تعیین نماید كه كار امام قبلی را انجام دهد و به روش و سیره امام قبل باشد و مردم را بخواند به انچه كه امام قبل خوانده بوده است.



[ صفحه 64]